Search is not available for this dataset
text
stringlengths 8
240k
|
---|
توی بساطش همه چیز بود
|
غرور ، حرص ، دروغ و خیانت ، جاهطلبی و
|
هر کس چیزی میخرید و درازایش چیزی میداد .
|
بعضیها تکهای از قلبشان را میدادند و بعضی پارهای از روحشان را .
|
بعضیها ایمانشان را میدادند و بعضی آزادگیشان را .
|
شیطان میخندید و دهانش بوی گند جهنم میداد .
|
حالم را به هم میزد .
|
دلم میخواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم .
|
انگار ذهنم را خواند .
|
موذیانه خندید و گفت من کاری با کسی ندارم ،
|
فقط گوشهای بساطم را پهن کردهام و آرام نجوا میکنم .
|
نه قیل و قال میکنم و نه کسی را مجبور میکنم چیزی از من بخرد .
|
میبینی ! آدمها خودشان دور من جمع شدهاند .
|
جوابش را ندادم .
|
آن وقت سرش را نزدیکتر آورد
|
و گفت البته تو با اینها فرق میکنی .
|
تو زیرکی و مؤمن . زیرکی و ایمان ، آدم را نجات میدهد .
|
اینها سادهاند و گرسنه . به جای هر چیزی فریب میخورند .
|
از شیطان بدم میآمد .
|
حرفهایش اما شیرین بود .
|
گذاشتم که حرف بزند و او هی گفت و گفت و گفت .
|
ساعتها کنار بساطش نشستم تا این که چشمم
|
به جعبهای عبادت افتاد که لا به لای چیزهای دیگر بود .
|
دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم .
|
با خودم گفتم بگذار یک بار هم شده کسی ،
|
چیزی از شیطان بدزدد . بگذار یک بار هم او فریب بخورد .
|
به خانه آمدم و در کوچک جعبه عبادت را باز کردم .
|
توی آن اما جز غرور چیزی نبود .
|
جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت .
|
فریب خورده بودم ، فریب . دستم را روی قلبم گذاشتم ،
|
نبود ! فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشتهام .
|
تمام راه را دویدم . تمام راه لعنتش کردم . تمام راه خدا خدا کردم .
|
میخواستم یقه نامردش را بگیرم .
|
عبادت دروغیاش را توی سرش بکوبم
|
و قلبم را پس بگیرم . به میدان رسیدم ، شیطان اما نبود .
|
آن وقت نشستم و هایهای گریه کردم .
|
اشکهایم که تمام شد ، بلند شدم .
|
بلند شدم تا بیدلیام را با خود ببرم که صدایی شنیدم ،
|
صدای قلبم را .
|
و همانجا بیاختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم .
|
به شکرانه قلبی که پیدا شده بود .
|
همین ! ! ! ! ! !
|
آرزو نوشت شلا شلا شلامی دوباله به همه دوشتان وبلاگی ناناسم .
|
آرزو نوشت خوفیید ؟ خوشیید ؟ شلامتید ؟
|
آرزو نوشت ممنونم که با نظرات خوشملتون خوشالم میکنید !
|
آرزو نوشت من چند روزی مسافرت بودم برای همین شند نفری آپ
|
کرده بودند و منو خبر کرده بودند نتونستم بهشون سر بزنم .
|
آرزو نوشت خواهش میکنم از دست من نالاحت نشید
|
آرزو نوشت ممنونم هولا هولاااا
|
آرزو نوشت خوب دیگه من دارم میام در خونه همتون
|
و خبلتون کنم به وبم چون یه آپ جدید کردم
|
خوب تو وبم با نظراتون میبنمتون بابای
|
کاشکی چشمات مال من بود !
|
کاشکی چشمات مال من بود
|
تو سرت خیال من بود
|
واسه من که آرزومی آرزوت وصال من بود
|
کاشکی دستامونو زنجیر می بستیم ما به هم
|
همه جا داد میزدیم که عاشقیم عاشق هم
|
عاشقیم عاشق هم
|
من آن آرامترین موج و تو طوفانیترین احساس من
|
من زیباترین جویبارم و تو زیباترین زمزمه من
|
من دشت سراسر گل و تو قشنگترین آهنگ من
|
من بلندترین آواز و تو قشنگترین آهنگ من
|
من زیباترین شروع و تو قشنگترین انتهای عالم
|
من سراسر سبز و تو سراسر یکرنگی
|
من سراسر روشن و تو نور خدایی
|
من همه صداقت و تو تمام عشق
|
تو قشنگترین مفهوم برای ستایش خدا
|
تو والاترین واژه دفتر شعر من
|
تو سراسر عشق
|
تو بیمانند نگهبان احساس
|
تو مفهوم خلوص و من واژه آرام سکوت
|
و من اما . عاشق تو
|
آرزو نوشت شلا شلا آجیهای ناناسم و داداشیهای مهربونم .
|
آرزو نوشت خوفید ؟ خوشید ؟ خوش میگذره ؟
|
آرزو نوشت تو پست قبلیم یادم رفت از داداشی پژمانم
|
که زحمت کشید یه قالب ناناس که الانم تو وبمه درست
|
کرده تشکر کنم !
|
ولی الان میگم کعه داداشی جونم دست گلت درد نکنه ! !
|
آرزو نوشت خوب آپم شهطوره ؟ خوبه یا که بده ؟
|
آرزو نوشت خوب بل آخره امید والم که خوشتون
|
بیاد و بلاشم کامنت بزارید
|
تنهام نزارید ! ! ! !
|
به امید کامنتهای خوشملتون اینجا هستم . .
|
آرزو نوشت من دیگه بلم یادتون نره تنهام نزارید
|
آرزو نوشت بابای
|
باز ه م
|
از تپیدنهای قلب و از پریدنهای رنگ
|
عاشق بیچاره هر جا هست رسوا میشود
|
باز هم خواب زیبای با تو بودن را دیدم تو از دور می آمدی و پاییز دلم را بهار می ساختی و من محو تو همه چیز حتی خودم را از یاد برده بودم در آن لحظه میخواستم دست دراز کنم و همه ستارههای جهان را چون الماسهایی زیبا به پای تو بریزم یا همه شکوفههای درختان را بر سرت نثار سازم بر لبم ترانه نامت بر صورتم اشک شوقت بر چشمانم برق اشکت پای گرفتار در بهت و سنگین بر جای مانده و گویی باید تنها با پای چشم به دنبال تو می دویدم آری محبوب من من عشق را باور دارم و میدانم آنکه دل به عشق داد بیداری و خوابش عاشقانه است و من همانند همیشه هر شب و روز به سراغت میآیم و تمام عشقم را در دستان تو میگذارم و با چشمانم درخت تنومند عشق را که در جانم روییده است آبیاری میکنم همیشه طنین صدای مهربانت را در ذهنم تداعی میکنم و تاریکیهای سخت فراق را با اندیشیدن عاشقانه به تو سپری میکنم به تو میاندیشم پس هستم
|
میخوام بگم دوستت دارم ولی روم نمیشه این دل بیقرار من یه لحظه آروم نمیشه
|
میخوام بگم دوست دارم میخوام که با تو بمونم شعرای عاشقونمو فقط واسه تو بخونم
|
میخوام بگم دوست دارم هر جا باشی هرجا باشم تو شادی و توی غما میخوام کنار تو باشم
|
میخوام بگم دوست دارم بگم تو قلب من تویی اگه که درمون ندارم بدون که درد من تویی
|
میخوام بگم دوست دارم یه عالمه خیلی زیاد شب که بهت فکر میکنم من دیگه خوابم نمیآد
|
میخوام بگم دوست دارم میخوام که اینو بدونی اگه نمیتونم بگم اینو تو شعرام بخونی
|
پینوشت شلا شلا عسیسای دلم
|
پینوشت خوفید عروسکای من و داداشیهای مهربون من ؟
|
پینوشت قالبم شه طور بود ؟ خوب بود ؟ آپم شی ؟
|
پینوشت خوب به هر حال خدا کنه که خوشتون اومده باشه
|