poem
stringlengths 22
64.8k
| persian_meter
stringclasses 159
values | arabic_meter
stringclasses 31
values | persian_meter_with_diacritics
stringclasses 159
values | meter_signs
stringclasses 158
values |
---|---|---|---|---|
حق ندارد دوست بر وجه عیان
جز به ظلمی سوء گفتار از کسان
کرده باشد گر کسی بر کس ستم
شاید او را گر گشاید لب به ذم
تا که خلق از حال او آگه شوند
حامی مظلوم از هر ره شوند
کرد مهمان چند کس را یک دنی
بهرشان ناورد هیچ از خوردنی
آن جماعت بهر ذمش روز و شب
در محافل باز بگشودند لب
آمد این آیت به عذر آن گروه
وین بود در ظلم وجهی از وجوه
ور که غیبت بی سبب باشد بد است
جرم بی لذت بسی پست و رد است
غیبت خلق از نشان غفلت است
جز به عیب ظالمان کآن رخصت است
تا نباشد از خدا غافل کسی
غیبت کس کی کند در مجلسی
همچنین بر یاد کردن عیب خلق
باشد از زشتی خلق و خبث دلق
بشنود حق هر چه گویید از کسان
هم بداند گر نگویی د از لسان
نیکویی را گر نمایید آشکار
یا کنید آن را نهان ز اغیار و یار
یا گذارید آن بدی ها را به جا
رو به یاد حق کنید از ماسوی
پس بود بسیار عفو آن شاه جان
هم توانا بر عذاب عاصیان
این به تحریص است مر مظلوم را
تا ببخشد ظالم محروم را
گرچه رخصت بر تظلم دادشان
لیک آرد عفو را بر یادشان
آن کسانی که به حق کافر شوند
هم نه بر پیغمبرانش بگروند
باز خواهند افکنند از ضعف دین
مر جدایی بین حق با مرسلین
بر خدا از روی دعوی بگروند
وآنگهی بر انبیا ء کافر شوند
یا که می گویند بر بعضی ز جان
مؤمنیم اما نه بر بعضی از آن
قصد زین آیت یهود آمد نه غیر
که به موسی ع قایلند و بر عزیر
پس به عیسی ع و محمد ص کافرند
در مقامی دم و در جایی سرند
بهر خود خواهند گیرند از غلط
بین کفر و دین طریقی در وسط
کافرند این فرقه بر تحقیق و راست
راست یعنی کفر ایشان را سزاست
همچنین آماده بر کفار دین
باشد از ما خود عذابی بس مهین
وآن کسان که بر خدا و بر رسول
از حقیقت کردهاند ایمان قبول
بین ایشان هم نکردند اختلاف
هم جدا ز ایشان یکی را از گزاف
آن گروهند اهل ایمان و ولاء
زودشان بدهیم بر نیکی جزاء
هست آمرزنده حق بر سی یات
مهربان در حل جمله مشکلات
از تو می پرسند خود اهل کتاب
تا کنی نازل بر ایشان در خطاب
یک کتابی ز آسمان در یک زمان
همچنان کآمد به موسی بالعیان
پس ز موسی قوم کردند این سؤال
بلکه زین اکبر به هنگام مقال
این چنین گفتند با او ز اعتذار
که به ما بنما خدا را آشکار
پس فرا بگرفت از آن ناطقه
آن جماعت را ز گردون صاعقه
بهر ظلمی که به طعنت در سؤال
بودشان از موسی فرخنده فال
هم پی تقلید آباء این یهود
از تو خواهند این کتاب آری فرود
همچنان کآباء ایشان در قدیم
خواهش رؤیت نمود ند از کلیم
عجل بگرفتند پس بهر نجات
بعد از آن کآمد بر ایشان بینات
عفو پس کردیم ز ایشان این گناه
بازشان بر توبه بنمودیم راه
حجتی دادیم بر موسی عیان
گفت تا بکشند خود را عاصیان
در میان یکدگر بنهند تیغ
می نباشد هیچشان از جان دریغ
بود آن حجت تسلط در کلام
تا ز امرش سر نتابد خاص و عام
طور را برداشتیم از فوقشان
عهد ما شد تا به گردن طوقشان
امر موسی چون بر ایشان شاق بود
خواست کآید کوهشان بر سر فرود
در فلسطین بود کوهی بس عظیم
طور اسماعی ل نامش از قدیم
فوق ایشان جبرییل ارجمند
کرد آن را قدر یک قامت بلند
پس به سجده اوفتادند آن گروه
نیم رخ بر سجده نیمی سوی کوه
آمدند از روی عجز و احتیاج
در قبول امر موسی لاعلاج
طور را دانند اهل دل دماغ
کوست جای عقل گر داری سراغ
کرد موسی یعنی از عقل احتجاج
قوم گشتند از قبولش لاعلاج
یعنی آنها را به عقل الزام کرد
وین تسلط حق بر او اکرام کرد
وز دری گفتیمشان داخل شوید
در اریحا ساجد و تایب روید
اندر آیید اعنی از باب فنا
بود موسوم آن به باب ایلیا
باید از باب ولایت در رجوع
رو به بیت المقدس آورد از خضوع
حطه گفتن مر شما را واجب است
در دخول آنکه قول تایب است
داخل از باب دگر گشتند پس
جای حطه حنطه گفتن از هوس
شرح این در سورة ثانی گذشت
نک به آیت کرد باید بازگشت
بعد از آن از منطق داوودشان
باز گفتیم از ره معهودشان
مگذرید از حد خود در یوم سبت
نامتان ثبت است چون از قوم سبت
چونکه اندر عهد داوود آن یهود
مر تجاوز کرده بودند از حدود
کسب میکردند روز شنبه قوم
صید ماهی هم در آن فیروز یوم
صید ماهی بود در معنی حیل
منعشان داوود کرد از آن عمل
مسخ پس گشتند زآن کردار بد
تا تعدی ناورد مردی ز حد
باز بگرفتیم ز ایشان در شهود
همچنین میثاق بر حفظ حدود
|
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
| null |
فاعِلاتُنْ فاعِلاتُنْ فاعِلُنْ
|
- U - - | - U - - | - U -
|
پس به نقض عهد و میثاق آمدند
هم به آیات خدا کافر شدند
کشتن پیغمبران بر غیر حق
وآن غلط گفتارشان بر بی نسق
که قلوب ماست دانش را غلاف
بی نیازیم از تعلم بی خلاف
بر رموز علم الله ناقدیم
نی ز کس از راه دانش فاقدیم
یا مراد از غلف آن باشد که نیست
فهم گفتار تو ما را کآن ز چیست
بل خدا در قلبشان بنهاده مهر
تا که نشناسند ناپاکی ز طهر
بود این از کفر ایشان بی شکی
نآورند ایمان پس الا اندکی
هم ز کفری قوم آن قوم ظلیم
کآن به مریم بود بهتانی عظیم
در بیان اجماع یهود بر قتل عیسیع و چگونگی آن حال
همچنین گفتند کشتیم از یقین
ما مسیح ابن مریم را ز کین
آنکه می گفت او فرستادة خداست
بر سبیل طنز گفتند این نه راست
ذکر نیکو در مکان زشت بود
که از ایشان گشت صادر وز جحود
نه بکشتند و نه بر دارش زدند
شبهه شد لیک آن به قوم بد پسند
بود تفصیل اینکه عیسی در حدود
چونکه ساعی گشت در نفی یهود
وآن یهودان کج اندیش و قبیح
یک جهت گشتند در قتل مسیح
مختفی گردید او در خانه ای
با خواص خویش چون دردانه ای
وآن جماعت هر طرف در جستجوی
تا که آرندش به کف در شهر و کوی
تا که او را در سرایی یافتند
بهر قتلش اندر آن بشتافتند
چند قول است اندر این معنی تمام
ذکر هر یک لازم آمد در کلام
بود طیثانوش نامی از یهود
شد به قتل عیسی اندر حجره زود
برد عیسی را ز روزن جبرییل
شد زمان فحص مرد آنجا طویل
ظن قوم این شد که عیسی ز اضطرار
هست با آن مرد اندر کارزار
پس یهودا کو رییس قوم بود
گشت اندر حجره داخل با یهود
دید عیسی را نه طیثانوش را
شبه عیسی گشت او روپوش را
بر گمانش کوست عیسی پس به تیغ
در زمان کشتند او را بی دریغ
هر چه گفت او من فلانم نی مسیح
کس نکرد از وی قبول آن را صریح
خون یار خویشتن را ریختند
وز درختی مر ورا آویختند
پس شدند اندر نزاع و گفتگو
که گر این عیسی است طیثانوش کو
قول دیگر آنکه عیسی بد نهان
با حواری در سرایی ناگهان
دشمنان بردند بر آن خانه پی
ریختند آنجا به قصد قتل وی
جمله را دیدند بر شکل مسیح
گفت هر کس کاین بود سحری صریح
گر نشان بدهید عیسی را به ما
کز شما باشد کدام آن مقتدا
مابقی گردید از کشتن خلاص
ور نه یکجا را کشیم از عام و خاص
گفت عیسی با حواری کز شما
کیست کو بر من کند جان را فدا
تا کشند او را به جای من یهود
نیک مردی زآن میان برخواست زود
گفت عیسای مسیح اینک منم
گر شما را هست قصد کشتنم
پس ورا کشتند و بستندش به دار
مشتبه زین رو بر ایشان گشت کار
قول دیگر از حواریان یکی
بد منافق با مسیح او بیشکی
سی درم دادند او را یا فزون
گشت ایشان را به عیسی رهنمون
داخل اندر حجره شد بی امتناع
گفت بر قتل تو دارند اجتماع
رفت عیسی شبه او گشت آن دنی
پس بکشتندش که بود او کشتنی
مختلف گشتند باری مردمان
اندر احوال مسیح از هر مکان
اندر افعالش از آن فرموده حق
اختلاف افتاد مابین فرق
فرقهای گفتند او باشد اله
کی تواند کس به قتلش یافت راه
فرقهای گفتند او ابن الله است
دست خلق از کشتن او کوته است
فرقه ای گفتند رفت او بر فلک
همچنین بودند در پندار و شک
آن کسان را نیست بر وی علم هیچ
تا چسان بگذشت حالش در بسیج
هر کسی میگفت بر نوعی سخن
نی ز علمی بلکه از پندار و ظن
|
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
| null |
فاعِلاتُنْ فاعِلاتُنْ فاعِلُنْ
|
- U - - | - U - - | - U -
|
Subsets and Splits
No community queries yet
The top public SQL queries from the community will appear here once available.