transcription
stringlengths 3
299
| emotion
class label 6
classes |
---|---|
این وقفه حتماً موقتی خواهد بود. | 1H
|
اما گمون نکنم آقامون راضی بشن. | 2N
|
همونطور که میدونید ایشون از شهرت و اعتبار اجتماعی بالایی برخوردارند | 2N
|
سریع لباس بپوش با همون کیف و کفش قشنگ روز تولدت | 1H
|
نمیتونم خیلی ذوقشو دارم، میخوام بدونم این خاله که تو میگی کیه؟ چه شکلیه؟ | 1H
|
من که بچه نیستم چیزی سرم نشه | 0A
|
ناخدا آهاب ساعتها در روی عرشۀ کشتی میایستاد و به دریا نگاه میکرد | 3S
|
اگر دیر برمیگشتیم و در بسته شده بود از دیوار داخل میشدیم | 2N
|
همین الان داشت دلیلشو میگفت که تو رسیدی. | 1H
|
تازه خونهه رو بفروشه و پولشو بده به آقا | 0A
|
باشه. | 3S
|
من شمشیر به روی شما نمیکشم عالیجناب | 2N
|
من برای امر مهمی تو رو به اینجا خواستم | 2N
|
بله، بله، من دلم میخواد پولدار بشم، خیلی هم دلم میخواد | 0A
|
اون نمیتونه قرارداد همۀ این معامله رو ببنده آقا | 0A
|
در اون موقع ما هر کدام اسم مستعاری داشتیم، برای اینکه حتیالامکان کمتر شناخته بشیم و الیوس نام مستعار من بود | 2N
|
اون چهل و پنج ساله است، با یه علامت سوختگی پشت دستش | 3S
|
آقای هارتروید اگر اجازه بدید میخواستم چند دقیقهای باهاتون صحبت کنم | 2N
|
تو تالار؟ | 4W
|
دورانت؟ | 4W
|
بابا، بابا جون | 3S
|
حالا دیگه راحتم بزار، چراغو خاموش کن برو | 0A
|
بیخود از سر جات بلند نشو. | 0A
|
چه اتفاقی افتاد؟ چرا فکر میکنی به صورت یک راز باقی میمونه؟ | 4W
|
اگرچه شرط پهلوان آقا عزیز این بود که تنها در صورتی او را در زورخانهاش میپذیرد که بتواند در یک کشتی حریفش را به زمین بزند و حریف او نیز کسی نبود بجز صفدر یکی از نوچههای پهلوان آقا عزیز و از بهترین کشتیگیرهای او | 2N
|
پس بگو | 0A
|
من فرمانروا هستم | 0A
|
یه جنگ تمام عیار دکتر، دیگه هیچی برام مهم نیست | 0A
|
میخواستم زودتر از اون بیمارستان خرابشده خلاص شم | 3S
|
امید؟ به چی امید داشته باشم؟ | 3S
|
چون وضع پیش آمده اهانتی است به من همین اساعه دستور میدم اون مردی رو که برای جانشینیِ شما اومده از اینجا بیرون کنن تا کسانی که بدون مشورت من او رو برای من آوردن، حساب کار خودشونو بکنن | 0A
|
اغلب جای فروتنی و خضوع، تفرعن و خودخواهی پا میگیره در اونهایی که به لطف پروردگار در مسیر دانایی قرار میگیرن. | 2N
|
تو ویک، کارتون اینه که در برابر هر چیزی توی زندگی تسلیم بشی | 0A
|
و آگوستوس که حالا دیگه برای خودش مردی شده به دیدار مادرش میآد | 2N
|
ببینم، چشماش عیبی نداشت؟ | 2N
|
او برای ابراز دوستی و صمیمیت، نصف پولاشو به من داد و با هم به نانتوکت که مرکز صید نهنگ بود رفتیم | 2N
|
تصور میکنی که من حاضرم با سرکردۀ راهزنان دوئل کنم؟ | 0A
|
الهی قربون شکل ماهت برم. | 1H
|
چون هیچ پاسبانی اون اطراف نبود، من رفتم به اون باری که زیرنظر داشتم تا تلفنی جریانو اطلاع بدم، موقعی که توی بار بودم تصادفی به بیرون نگاه کردم | 2N
|
شما امور اداری هتلو در وضع نامطلوبی قرار دادین | 0A
|
این اثاثیه رو میخری یا نه؟ | 0A
|
مبادا با من یکی بدو بکنیها. | 0A
|
آفرین دختر | 2N
|
رئیس، جون مادرت امروزه رو دست از سر ما وردار. | 0A
|
به هر کشتیای که میرسیدیم، آهاب از اونا دربارۀ موبیدیک میپرسید و چون اطلاعی نداشتن سریعاً رد میشدیم | 2N
|
شیادان همطبقۀ او هیچوقت حاضر نمیشن دست به این نوع برد و باختها بزنن | 2N
|
درست مثل اینکه در حرفه خودم، با کسی برخورد کنم که از من تواناتر باشه که بیشک وظایف خودمو به اون واگذار میکنم تا با افتخار و پیروزی انجام بده | 2N
|
نخیر، من از هر زاویهای خیلی هم محقم. | 0A
|
دارواری که میخواست خلبان بشه | 4W
|
عزیزان از شما دعوت میکنم تا اولین قسمت این نمایش را بشنوید. | 2N
|
اگر اونطور که شما میگین ما خلع سلاح بشیم و کارو به دیگران بسپاریم، اونوقت مطمئنین زمینامونو پس میگیریم؟ | 2N
|
اما نگرفتی، در حالی که میدونستی اون پول داره | 0A
|
بشینید فرمانده | 1H
|
اون گلولهای که از بدن من در آوردن الان پیش رئیس نظمیه است. | 2N
|
لطفاً اون ساعتتونو بدین من | 2N
|
میتونی بری | 2N
|
نمیدونم به من نگفت. | 0A
|
که اینطور | 3S
|
وایساده بود دم پلهها حرف میزد، یهو ناغافل پاش لیز خورد و افتاد تو حیاط | 2N
|
صورتی داشت دوستداشتنی، چشمای درشت مثل صبح بهار لطیف و بااحساس بود | 3S
|
با توجه به شرایط، نه | 2N
|
تو یکی از بهترین سرداران خاقانی. | 2N
|
بدون اینها ممکنه ماهها روی یه کشتی غرق شده جستجو کنین ولی ندونین دنبال چه چیزی میگردین | 2N
|
هرگز آقای اسکار اجازۀ چنین کاری بهش نداده. | 0A
|
به تئودور گفتم که باید خودمون رو نجات بدیم | 2N
|
باید به من بگین | 0A
|
من فقط دیشب چند ساعتی تو تاریکخونه مشغول بودم. | 2N
|
بفرمایین عالیجناب | 5F
|
شاید با مادرش، انگار که قولی بهش داده باشه | 3S
|
نه که نداره | 0A
|
چارلی و سیسرو دستکم دو روز، شاید هم سه روز اینجا مخفی شده بودند | 2N
|
تیم پیوند از نتیجۀ عمل راضی هستند و امیر از آیسییو به بخش منتقل میشه. | 2N
|
هرمان هسه، این نویسنده بزرگ آلمانی سرانجام در نهم اوت سال 1962 کمی پس از 85 سالگی، چشم از جهان فروبست | 2N
|
دست از سرم بردار. | 0A
|
وقتی من بچه بودم قسم خوردم که از پسرش انتقام پدرم رو بگیرم | 3S
|
خیال کردی من نمیدونم تو وقتی توی اون خونه بودی با این پسره سر و سری داشتی؟ | 0A
|
موضوع اینه که مجبوری باور کنی | 2N
|
پولاش پیش ارباب سابقشه | 2N
|
نخیر، من تو خواب راه نمیرم، چطور این همه وقت راه نرفتم. | 0A
|
او بزرگی را از جایی شروع کرد که کمتر کسی توقعی از آن داشت | 2N
|
پدر خانم لورا هم فوت شدند درسته؟ | 2N
|
آدم بهتره برای شروع هر کاری اول به همۀ جوانب فکر کنه بعد تصمیم بگیره | 2N
|
قباله خونه؟ | 4W
|
من اون کسی هستم که اجازه خروج به اون پسر داده | 0A
|
من نمیتونم به این سرعت خودمو عوض کنم | 0A
|
در قسمتهای قبلی این نمایش شنیدیم در جدالی که بین امیرشفق و قلب نورسیدهاش درگرفت امیر ناچار تن به خواستۀ قلبش میده و به ملاقات ماهبانو مادر امیررضا میره. | 2N
|
موضوع اونطوری که شما تصور میکنید نیست | 2N
|
آینده میسی چیزی بیشتر از زندگی من نیست | 3S
|
این مباشر لعنتی تا هر وقت بخواد میتونه پیش شما باشه اما، اما هرگز داماد ما نخواهد شد | 0A
|
کی؟ | 4W
|
باید حلالیت میطلبیدم | 3S
|
ببخشید مادام نگران به نظر میرسید؟ | 2N
|
تمام دیشبو منتظرت بودم. | 3S
|
چرا من باید برم دنبالش؟ چرا من باید بهش تلفن بزنم؟ چرا همیشه من استر، ها، چرا؟ | 0A
|
اسمی که در گذشتههای دور وقتی بچه بودی بهت میگفتن یادت میآد؟ | 2N
|
چرا هست | 0A
|
دلم میخواد اینو بدونی | 0A
|
چرا این کارا رو میکنی؟ امروز صبح هم نزدیک بود دستگیر بشی | 0A
|
گاهی وقتا آهنگ صدات یه جوریه که انگار منو بیعرضه حساب میکنی | 0A
|
تو پاک زده به سرت بِن | 1H
|
Subsets and Splits
No saved queries yet
Save your SQL queries to embed, download, and access them later. Queries will appear here once saved.