context
stringclasses 2
values | question
stringlengths 20
40
| answer
stringlengths 1
163
⌀ | answer_start
int64 -1
7
|
|---|---|---|---|
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
هم خنده خوش است و هم خرامت! خود گوی که نالم از کدامت؟!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
از دام مکن مرا هم آزاد ار مرغ دگر فتد بدامت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
یاد آر ز ناامیدی من چون غیر دهد ز من پیامت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
گیرم کام خود از تو روزی کآرم پی نعش خود دو گامت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
خرم نفسی که افتد آذر در سایه ی سرو خوشخرامت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
هر مرغ که میپرد ز بامت گویم، بمن آورد پیامت!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
خونم، که چو آب شد حلالت؛ گر با دگران خوری حرامت!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
مپسند ستمگران بمحشر خندند بزخم ناتمامت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
خوش دانه بحیله میفشانی از صید مگر تهی است دامت؟!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
تو خواه ببخش و، خواه بفروش؛ زین کوی نمیرود غلامت!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
ای دوست! مریز خون دشمن کز دوست کشند انتقامت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
شکر از آذر، شکایت از غیر؛ تا زین دو خوش آید از کدامت؟!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
چو بر مزار من آید بجلوه آن قد و قامت قیامت است قیامت، قیامت است قیامت!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
رهی که محمل او میرود ز گریه کنم گل بود که عزم رحیلش بدل شود به اقامت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
ز خون همچو منی در گذر، وگرنه بمحشر؛ مرا بصبر و تو ر ا بر جفا کنند ملامت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
از اینکه شیشه ی دل را شکسته یی بتغافل غمین مباش، که طفلی و نیست بر تو غرامت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
کشیده تیغ جفا آمدی بکشتن آذر مکن که حاصل این کار نیست غیر ندامت!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
ز آن سویش ای نسیم صبا می‌فرستمت کآری خبر، وگرنه چرا می‌فرستمت؟!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
دردم نکشته، زود رسان آنچه از طبیب؛ بیمارم و برای دوا می‌فرستمت!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
ای مرغ دل، مباد شوی مبتلا، که من ناچارم و به دام بلا می‌فرستمت!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
ترسم ز شوق، نامه نگیری ز من؛ روی گر گویمت رفیق کجا می‌فرستمت؟!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
تا دانی از جدایی تو دربه‌در شدم از هر دیار نامه جدا می‌فرستمت!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
گیرم بعجز دامنت و جان سپارمت شاید که گامی از پی نعش خود آرمت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
گر کشته رشکم، امشب از آن کو نمی روم کز دل نیایدم برقیبان گذارمت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
هر حرف گفتمت، ز رقیبان شنفتم آه؛ نامحرمی و، محرم خود میشمارمت!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
تیغم زنی و، دم نزنم؛ آه چون کنم؟! دانم که دشمن منی و دوست دارمت!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
آذر ز حیله یار بدل بردن آمده است امشب بپاسبانی دل می گمارمت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
حیات جاودان بخشد بعاشق لعل خندانت بود سرچشمه ی آب بقا چاک زنخدانت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
نباشی گر تو شمع تربت ما نیست دلسوزی؛ که افروزد چراغی بر سر خاک شهیدانت!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
نمیدانی چرا شد چاک تا دامن گریبانم؟! مگر روزی بدست چون خودی افتد گریبانت!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
از آن هر دم بچاک سینه ی اهل وفا خندی که تا ریزد نمک بر زخم دل‌ها از نمکدانت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
بحشر از کشتن آذر، مکن انکار میترسم خجل گردی چو بیرون آورد از سینه پیکانت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
کجا روم؟ که اگر باشدم ز دست شکایت شکایتی است که دارد ز شه گدای ولایت!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
همیشه با سگ کویت جفای غیر شمارم چو دوستی که ز دشمن کند بدوست شکایت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
چو دوست با تو بود دوست، از گنه چه تزلزل؟! چو خواجه بر سر لطف است، بنده را چه جنایت؟!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
تو خواجه ی من و من بنده ی تو، لیک چه حاصل؟! مرا فراق تو کشت و، ندیدم از تو حمایت!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
بروز کشور آزادگان، چو عاشقی آذر بدیگری ز تو این درد تا نکردم سرایت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
نهم بپای کسی سر، که سر نهاده بپایت کنم فدای کسی جان، که کرده جان بفدایت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
برآ، برای خدا، همچو مه ببام و نظر کن؛ ببین چگونه مرا میکشند زار برایت؟!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
نشسته گرد ملالم بچهره بیتو و، ترسم؛ گمان برند که رخ سوده ام بخاک سرایت!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
مکن حذر کسی، گر چه از غرور جوانی؛ تو غافلی ز خدا، من سپرده ام بخدایت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
دل است جای تو و، بیدلان بدیر و حرم بین؛ تو در کجایی و جویند غافلان ز کجایت؟!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
خوشم که مردم از اهل وفا، جفای تو باور نمیکنند، که از من شنیده اند وفایت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
دوای درد ز مردن تورا، و من متحیر؛ که چیست درد تو آذر که مردن است دوایت؟!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
من از غمت، زبانی، با خلق در شکایت وز قصد من، نهانی، دل با تو در حکایت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
از دست مانده فردی، گفتا ز عشق دردی خوشتر نه کاش کردی از دل بدل سرایت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
بر درد عشق جوییم درمان ز هم من و دل چون گمرهان که جویند از یکدگر هدایت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
غافل چنین نباید از بنده خواجه شاید بر تو غرامت آید، گر من کنم جنایت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
لطف تو را که عام است، آرام دل گواه است آری ز عدل شاه است آبادی ولایت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
نهم بر خاک پهلو شب، به این امید در کویت که ننشیند کسی از هم‌نشینان روز پهلویت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
فغان، کامشب که دارم راه در بزم تو، از غیرت بسوی غیر باید بنگرم، تا ننگرد سویت!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
در این گلشن، که هر مرغی گلی جوید، من آن مرغم که بینم روی هر گل، آیدم یاد از گل رویت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
نیم آزرده از برگشتن کویت، اگر بینم که جز من دیگری آزرده بر می گردد از کویت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
به افسونت زبان بستم، ببزم غیر و میترسم؛ که باشد با کسی در گفتگو چشم سخن گویت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
پس از رنجش، بسویت میکشد هر دم دلم، اما بدامن میکشم پا، میکنم چون یاد از خویت!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
کشی چون تیغ کین، از شوق جان دادن مرا خوشتر؛ که از قتلم خدا ناکرده گردد رنجه بازویت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
در آن مجلس نداند تا کسی احوال من، باید که بینم یک نظر سوی رقیبان، یک نظر سویت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
ز لطفت تا شود قطع امید غیر یکباره به کویت هر سحر شب نالد آذر چون سگ کویت
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
وفا نگر، که وفائی ندیده از صیاد بدام ماندم و از آشیان نکردم یاد!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
گرم نه دست وفا پای بست کرده چرا پرم نبسته کسی و نمیشوم آزاد؟!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
اسیر دامم و، خلقی ز ناله ام نالان؛ نداشت در چمننم هرگز این اثر فریاد!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
اگر چه گشت خراب آشیان کاسیر شدم ولی شد از نفس دلکشم قفس آباد!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
نه گل بشاخ و، نه بلبل در آشیان افسوس که خاد با زغن افگنده عیش را بنیاد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
خوش آنکه باد صبا، آتش گل افروزد؛ که آب دیده ی من، خاک باغ داد بباد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
ولی بکنج قفس مانده من، چو آید گل نوید آمدن او بمن که خواهد داد؟!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
گفتمش حرفی و امید که در گوشش باد و آنچه از من نشنیده است فراموشش باد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
آنکه زد طعنه ی بیهوشیم از دیدن او چشم او، راهزن قافله ی هوشش باد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
آن قصب پوش جوان، کز ستمش دم نزنم شرمی از طاقت پیران خشن پوشش باد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
گفت، دیروز: شب آیم ببرت؛ آمد صبح شرمی امروز ز دیر آمدن دوشش باد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
سرکند غیر چو بدگویی من، یا رب یار نشنود، ور شنود زود فراموشش باد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
صبح کز طلعت خورشید بخود مینازد شرمی از پرتو آن طرف بناگوشش باد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
روز محشر، چو جفای تو ز آذر پرسند بدعا کوش که یا رب لب خاموشش باد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
دلم، تاب تغافل، طاقت آزار هم دارد؛ ننالد زیر تیغت، صبر این مقدار هم دارد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
ز حرف دوستی افتادم از چشمش، عجب دارم؛ که این رنجش که از من غیر دارد، یار هم دارد!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
دل از آه طبیبم شاد شد، کش سوخت بر من دل؛ ندانستم که غیر از من دگر بیمار هم دارد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
برآمد گل، نخواهم شد ز باغ ای باغبان؛ گیرم درش بستی، نه آخر رخنه ی دیوار هم دارد؟!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
بر آن در، غیر را یکبار دیدم، مردم از غیرت؛ ندانستم نهان از من بخلوت یار هم دارد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
دلم را برد و آمد تیغ بر کف باز پنداری که جز دلبردن آن بیرحم دیگر کار هم دارد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
ز من رنجید اگر نازک دلش آذر! ازو هرگز نمیرنجم، چو دانم رنجش از اغیار هم دارد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
عاشقم و، عشق من زوال ندارد رفتنم از کویت احتمال ندارد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
وای بحالم، ز بیکسی که بکویت هیچکسم آگهی ز حال ندارد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
چون ندهم تن بدوری تو، که از پی روز فراقت، شب وصال ندارد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
کام دل، از نخل قامت تو چه جویم؟! غیر بر حسرت، این نهال ندارد!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
شکوه ی جورش کجا برم که شهیدم کرده و از کرده انفعال ندارد؟!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
خون اسیری کنون مریز که دانی در صف محشر زبان لال ندارد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
چون نکند ناله در شکنجه ی دامش مرغ دل آذر فراغ بال ندارد؟!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
پیش عذار تو، مه جمال ندارد پیش قدت، سرو اعتدال ندارد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
هست دو تابنده رخ، چو مهر و چو ماهت مهر پی خط و مه جمال ندارد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
شرم ز قتلم مکن، که کشتن عاشق هست گناهی، که انفعال ندارد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
در شکن دام او، ز بیم رهایی رشک بمرغی برم، که بال ندارد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
درد چه گویی، بآنکه درد ندارد؟! حال چه جویی، از آنکه حال ندارد؟!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
آه که تا تشنه کام عشق نمیرد راه بسرچشمه ی وصال ندارد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
غیر تو آذر که در خیال وصالی هیچ کس اندیشه ی محال ندارد!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
دلم، که شکوه ز بیداد دلبری دارد؛ ستمکشی است که یار ستمگری دارد
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
بآن درخت، زیان یا رب از خزان مرساد؛ که زیر سایه ی خود، مرغ بی پری دارد!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
ز شوق، دل چو کبوتر طپد بسینه مگر سراغ نامه ببال کبوتری دارد؟!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
شکایت از ستمت کی کنم؟ که بسته لبم شکایتی که ز جور تو دیگری دارد!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
چه خواجه یی تو؟ که هر بنده یی که مینگرم بغیر بنده ی تو بنده پروری دارد!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
گرفت مهر تو تا جای در دلم، گفتم که: بشکنم صدفی را که گوهری دارد!
| -1 |
Persian Poetry
|
یک نمونه از شعر آذر بیگدلی
|
براه عشق تو، گم گشت آذر، این راهی است که هر که گم شود، امید رهبری دارد
| -1 |
Subsets and Splits
No community queries yet
The top public SQL queries from the community will appear here once available.